چراغ



تصویری از بشقاب سرامیکی فوق‌العاده زیبای ایرانی متعلق به قرن ۱۳ میلادی، ساخت کاشان که اکنون در موزه متروپولیتن نیویورک نگهداری میشود
به ماهی‌های ۳بعدی مرکز بشقاب دقت کنید!

طوری نقش شده‌اند که گویی بعضی ماهی‌ها زیر آب و بعضی دیگر در سطح آب مشغول شنا هستند

دقت کنید که این بشقاب حدود ۷۰۰ سال قبل خلق شده!


سه داستان کوتاه و زیبا از امام جواد(ع)

           

شفا یافتن محمد بن میمون : محمد بن میمون می گوید: من با حضرت رضا علیه السلام در مکه بودم، پیش از آن که حضرت به خراسان عزیمت کند، عرض کردم قصد مدینه در سر دارم.

حضرت نامه ای نوشت تا من به فرزندش برسانم و در آن زمان من نابینا بودم.
وقتی به مدینه رسیدم، خدمت ابی جعفر علیه السلام رفته و نامه را به ایشان تحویل دادم. آنگاه به من رو کرده و فرمود: یا محمد! حال دیدگان تو چگونه است؟
عرض کردم: یابن رسول الله! همان گونه که می بینی، من علیل شده و نابینا هستم. حضرت دست مبارک خود را روی دیدگان من کشید و بینایی چشمانم به من برگشت و بهتر از اول شد. پس از آن در حالتی که بینا بودم، دست مبارکش را بوسیدم(بحار، ج 50، ص 46).
سخن گفتن عصا به حقانیت امام جواد
محمد بن ابی العلاء می گوید: شنیدم یحیی بن اکثم چنین می گفت: روزی از امام جواد علیه السلام مسائل مختلفی را سؤال کردم و همه را پاسخ داد. به حضرت گفتم: به خدا سوگند! می خواهم چیزی را از شما بپرسم، ولی شرم می کنم.
امام فرمود: «أنا أخبرک قبل أن تسألنی، تسألنی عن الامام»؛ بدون آن که تو سؤال کنی من پاسخ می دهم. می خواهی بپرسی امام کیست؟
گفتم: آری، به خدا سوگند! سؤال من همین است. حضرت فرمود: امام منم.
عرض کردم: نشانه ای بر این ادعا دارید؟ در این هنگام عصایی که در دست آن حضرت بود، به سخن آمد و گفت: او مولای من و امام زمان و حجت خدا است. «فکان فی یده عصا، فنطقت فقالت انه مولای امام هذا امان و هو الحجة». (کافی، ج 1، ص 353).
علم غیب
حسین مکاری می گوید: در ایامی که حضرت جواد علیه السلام در بغداد و نزد خلیفه در نهایت جلالت بود، من با خود گفتم: حضرت به مدینه برنخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من گذشت، دیدم آن حضرت سر به زیر افکند. سپس سر بلند کرد و در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود، به من فرمود: ای حسین! نان جو با نمک نیمکوب در حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نزد من بهتر است از آنچه مشاهده می کنی. (بحار، ج 50، ص 48).
عمران بن محمد اشعری می گوید: به محضر امام جواد علیه السلام رفتم. پس از انجام کارهایم، بر امام عرض کردم: خانمی به نام أم الحسن به شما سلام رساند و خواهش کرد که از لباس های خودتان به او عنایت فرمایید، تا برای خویش کفن کند.
امام علیه السلام فرمود: او از این کار بی نیاز شد. من بازگشتم پس از مدتی متوجه شدم 14 روز پیش از آنکه من خدمت امام برسم، از دنیا رفته بود (بحار، ج 50، ص 43) .

 


"کوه به کوه نمیرسه، اما آدم به آدم میرسه"

در دامنه کوهی بلند، دو آبادی بود که یکی «بالاکوه» و دیگری «پایین کوه» نام داشت. چشمه ای پر آب از دل کوه می جوشید و از آبادی بالاکوه می گذشت و به آبادی پایین کوه می رسید.
این چشمه زمین های هر دو آبادی را سیراب می کرد. روزی ارباب بالا کوه به فکر افتاد که زمین های پایین کوه را صاحب شود.
پس به اهالی بالاکوه رو کرد و گفت: «چشمه آب در آبادی ماست، چرا باید آب را مجانی به پایین کوهی ها بدهیم؟ از امروز آب چشمه را بر ده پایین کوه می بندیم.» یکی دو روز گذشت و مردم پایین کوه از فکر ارباب مطّلع شدند و همراه کدخدایشان به طرف بالا کوه به راه افتادند و التماس کردند که آب را برایشان باز کند.
اما ارباب پیشنهاد کرد که یا رعیت او شوند یا بی آب خواهند ماند و گفت: «بالاکوه مثل ارباب است و پایین کوه مثل رعیت. این دو هرگز به هم نمی رسند. من ارباب هستم و شما رعیت!»
این پیشنهاد برای مردم پایین کوه سخت بود و قبول نکردند. چند روز گذشت تا اینکه کدخدای پایین ده فکری به ذهنش رسید و به مردم گفت: بیل و کلنگ تان را بردارید تا چندین چاه حفر کنیم و قنات درست کنیم.
بعد از مدتی قنات آماده شد و آب را به سمت کشتزارهایشان روانه ساختند. زدن قنات باعث شد که چشمه بالاکوه خشک شود.
این خبر به گوش ارباب بالاکوه رسید و ناراحت شد اما چاره ای جز تسلیم شدن نداشت؛ به همین خاطر به سوی پایین کوه رفت و با التماس به آنها گفت: «شما با این کارتان چشمه ما را خشکاندید، اگر ممکن است سر قنات را به طرف ده ما برگردانید.»
کدخدا گفت:
«اولاً؛ آب از پایین به بالا نمیره، بعد هم گفتی کوه به کوه نمی رسه. تو درست گفتی کوه به کوه نمی رسه، اما آدم به آدم می رسه.»


رهبر انقلاب:

برادران! مراقب شیطان باشیم، در بهترین حالات، شیطان می‌آید سراغ انسان. در وقت نماز شب که مشغول عبادتید، مشغول تضرّعید، همان وقت شیطان می‌آید سراغ شما. بستگی دارد که من و شما چه‌جور آدمی باشیم؛

یک وقت ما را وسوسه می‌کند بوسیلۀ عُجب،
یک وقت ما را وسوسه می‌کند بوسیلۀ ریا،
یک وقت وسوسه می‌کند بوسیلۀ ایجاد شک و تردید در این کاری که داریم می‌کنیم.

بارها عرض کرده‌ایم این که شیطان در قرآن کریم این‌همه اسمش تکرار شده، چه اسم شیطان، چه اسم ابلیس برای خاطر این است که اهمیتِ این دشمنِ خطرناک را ما فراموش نکنیم.


اجی مجی لا ترجی (به انگلیسی: Abracadabra) یک وِرد است که به عنوان کلمهٔ جادویی به کار می‌رود. در گذشته این باور بود که این واژه ویژگی‌های شفادهنده دارد.که البته خرافاتی بود که میان مردم رواج داشته. گمان می‌رود که این واژه ریشه در زبان آرامی داشته باشد، هرچند که نظریه‌های واژه‌شناسانهٔ گوناگونی دربارهٔ آن وجود دارد.



دعای زنده‌دلان صبح و شام یا حسن است

که موی تیره و روی سپید با حسن است

حسین می‌شنوم هرچه یاحسن گویم

دو کوه هست ولی کوه بی‌صدا حسن است

به کفر گفت که دست حسن دوایی نیست

درست گفت برادر! خود دوا حسن است

مبین ز نسل حسن هیچکس امام نشد

به حُسن بینی اگر هر امام را، حسن است

حسین نهی به قاسم دهد، حسن دستور

ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است

بخوان به نام پسر تا پدر دهد راهت

بیا که کنیه‌ی شیرخدا «اباحسن» است   محمد سهرابی

بی حالی در نماز

علامه حسن زاده آملی نقل می کند:
در تعطیلات تابستان به آمل رفتم، خوابیده بودم بچه ها سر و صدا کردند و از خواب بیدار شدم و غضبناک شدم و بعد از آن ناراحت شدم که چرا من غضبناک شدم، آن قدر گریه کردم تا این که نتوانستم غذا بخورم، به تهران آمدم و راهی تبریز شدم تا سراغ طبیبم بروم به محضر علامه طباطبایی رفتم و به ایشان گفتم من حال نماز ندارم، بدون این که به ایشان جریان را بگویم.

گفت: بی خود غضبناک می شوی و انتظار هم داری که در نماز حال داشته باشی.


حکایت:


یکی از حکما را شنیدم که می گفت : هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن«کسی که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند .
سخن را سر است اى خداوند و بن
 میاور سخن در میان سخن
 خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش
 نگوید سخن تا نبیند خموش


با همان زبان پدر و مادریتان، برای #امام_زمان  " سلام الله علیه " دعا کنید


مرحوم شیخ محمود #تولایی_خراسانی در سخنرانی خود در مسجد جمعه اصفهان، در سال 1392 قمری می فرمود:


یکی از اعمالی که در دل شما ایجاد محبّت به امام زمانتان علیه السلام  می ‏کند و این عمل توجّهات خاصّه امام زمانتان علیه السلام  را به شما بیشتر می ‏کند، دعای برای امام زمان علیه السلام است. نوکر در حقّ اربابش دعا می‏ کند، کلفت و نوکر، در حق اربابشان دعا می ‏کند که خداوند او را به سلامت داشته باشد و زنده نگه دارد تا سر سفره ارباب بچرند. وظیفه کلفت و نوکر است که در حقّ اربابش دعا کند، بچّه ‌ها در حقّ بابا و مادرشان دعا می ‏کنند که خدا آن‌ها را سالم نگه بدارد، تا در سلامتی آن ‌ها، این ‌ها سور چرانی کنند و زندگی کنند و خوش بگذرانند. درست است؟
حضرت، ارباب شماست و آقای شماست و پدر شماست، شاگرد، وظیفه دارد در حقّ استادش دعا کند. در «آداب المتعلمین» نوشته شده است، شاگردها باید در حقّ معلمین خود دعا کنند. امام ‏زمان علیه السلام  معلّم واقعی است، بایستی در حقّ او دعا کنید. توجّه داشته باش که با همین زبان عامیانه و با همان زبان پدر و مادری خودت دعا کن، اگر ترکی، به ترکی؛ اگر فارسی، به فارسی؛ اگر عربی، به عربی؛ اگر هندی هستی، به زبان هندی؛ به همان زبان پدر و مادریت، همان‌ طوری که برای پدر و مادرت دعا می ‏کنی، همان‌ طوری که برای برادر و بچه ‌هایت دعا می ‏کنی. هیچ ترتیب و آدابی مجوی. آداب لازم ندارد، با همان زبان عامیانه ‌ات بگو:
خدایا عمر امام‏ زمان علیه السلام  را زیاد کن.
خدایا سایه ‏اش را نگهدار.
خدا وجود مبارکش را سالم نگهدار.
خدا غم ‌ها را از دلش دور کن.
 خدایا دلش را خوش کن.
خدایا بلا را از او دور کن.
خدایا اولاد و بستگان و منسوبین او را حفظ کن.


آیت الله فاطمی نیا:

 گاهی تحمل همسر بداخلاق ، خودش نوعی سلوک است.

یکی از اولیاء خدا که بسیار مرد بزرگی بود و گفته اند امام زمان علیه السلام در تشییع جنازه ی او حاضر بودند ، همسر بسیار بداخلاقی داشت که سی و پنج سال او را شکنجه میداد ولی او تحمل میکرد !

بله ،تحمل کنید ، اصلا خیلی از اینها با تحمل و گذشت حل میشود .

☘️ گاهی هم اگر تحمل شود ، مثل نماز شب برای انسان سلوک الی الله است.


 پس از بحث‌های فراوان در فضای رسمی و مجازی درباره چند همسری و انتشار غیررسمی نظر رهبر انقلاب در رسانه‌های مجازی، امروز دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی ‌ای، نظر ایشان را درباره مسأله‌‌ چندهمسری اعلام کرد. در پایان این مطلب، مصرعی آمده است که نشان می‌دهد معظم له چگونه با تکیه بر قدرت حیرت‌آور ادبیات و تأثیر شعر بر مخاطبان گوناگون، نظرشان را با قطعیت و جامعیت بیان می‌کنند.

به نظر می‌رسد که «خدا یکی و محبت یکی و یار یکی» مصرعی از شعر مرتضی قلی‌خان شاملو باشد؛ شاعری که بیش از ۳۴۰ سال از مرگش گذشته است. او علاوه بر شاعری از شکسته‌نویسان مشهور سده یازدهم و حاکم‌‍ هرات و از امرای دربار شاه سلیمان صفوی بوده است.

او که معاشر و همنشین شاعران هم‌عصر خود بود، تنها به این معاشرت دل خوش نمی‌کرد و سروده‌هایش را که بالغ بر ۴ هزار بیت است اغلب با تخلص «مرتضی» به پایان می‌برد.

این تک مصرع او از شعری با وزن «مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن» گویاترین عبارت ادبی برای پاسخ به سوالی درباره چندهمسری در روزگار و زمانه ماست.

اما دوبیتی که از مرتضی قلی‌خان شاملو در دسترس است و می‌شود با جست‌وجوی ساده هم آن را یافت، این است:

میان باغ به پروانه بلبلی می‌گفت/ نصیحتی بشنو تا که رستگار شوی
خدا یکی و محبت یکی و یار یکی/ دو دل مباش که بی‌ارج و اعتبار شوی

اسماعیل امینی، شاعر، طنزپرداز و مدرس ادبیات فارسی درباره این مصرع مشهور گفت: این مصرع، چنان در زبان و بیان مردم ایران قدیم به کار می‌رفته که شکل ضرب‌المثل به خود گرفته است، اما در این لحظه اطمینان ندارم که شاعر آن چه کسی است و باید برای کشف نام شاعر به «امثال و حِکم» مرحوم علی‌اکبر دهخدا مراجعه شود.

وی در خصوص انتساب این مصرع به مرتضی‌قلی خان شاملو افزود: در این باره، اطمینان ندارم این شعر متعلق به چه شاعری است، اما آنقدر استفاده از این مصرع به عنوان عبارت ادبی در میان مردم رایج بوده که شاعرانی آن را در غزل‌ها و دوبیتی‌های خود گنجانده‌اند.

بر اساس این گزارش، تک بیت دیگری هم با مصرع به‌کار رفته در نظر آیت‌الله ‌ای در ادبیات فارسی موجود است که آن هم می‌تواند پاسخی به نظریات مختلف در خصوص چندهمسری باشد. آن تک‌بیت این است:

دوئی به مذهب فرمانبران عشق خطاست/ خدا یکی و محبت یکی و یار یکی.


حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی (دامت برکاته):

بیمار برای درمان به شفا نیازمند است و دارو شفای مریض نیست، زیرا بسیاری از بیماری ها با مصرف دارو بهبود نمی یابد. خدای سبحان قرآن را دارو معرفی نمی کند، بلکه آن را شفا می خواند.

هرکس به محضر قرآن بیاید، آن را بفهمد، بپذیرد و بدان عمل کند بیماری درونی اش از بین می رود؛ مگر آنکه بیمار خود به قرآن مراجعه نکند یا پس از مراجعه به قرآن، دستور و نسخه شفابخش آن را نپذیرد و بدان عمل نکند و یا عملش نادرست باشد.

همتایی قرآن و اهل بیت ص 38


علامه حسن زاده آملی همواره از یاد و خاطره مهربانی های مادر و همسر خود غافل نمی شود.

حضرت علامه حسن زاده نام اتاقی را که همسر گرامی شان در آن آرمیده، بیت الرحمه نامیده است.

وقتی از ایشان درباره چرای دفن همسرشان در منزل سوال شده است گفته است که می خواهم بیشتر به ایشان خدمت کنم.


نامه حضرت علی(ع) به مالک اشتر آیا در سازمان ملل موجود است کجای سازمان؟ به چه زبانی؟

متن نامه امام علی (ع) به مالک اشتر همواره در طول تاریخ مورد ارزیابی نخبگان ادیان مختلف قرار داشته و به عنوان رمز عدالت و مصداق یک حاکم ی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی بی سابقه در طول عمر بشر شناخته شده است . در سال ۱۳۸۲ مطالعه زندگی امام علی علیه السلام کارشناسان سازمان ملل متحد راشگفت زده نمود به همین دلیل سازمان ملل متحد نامه حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر را به عنوان مهمترین « سند دادگستری بی نظیر در طول جهان بشریت » ثبت کرد .
و کوفی عنان (تمدار غنایی ودبیر کل سابق ملل متحد) نیز در این زمینه می گوید : این سخن علی ابن ابیطالب (ع) که ای مالک ، مردم با برادر دینی تواند و یا در آفرینش با تو برابراند باید عنوان خط مشی همه سازمانهای جهان قرار گرفته و همه بشریت باید آن را سرلوحه رفتار خویش قرار دهند .
اعضای کمیته حقوقی سازمان ملل متحد تصویب کردند که این نامه به عنوان یکی از منابع حقوق بین الملل شناخته شود .همچنین سازمان ملل متحد از ملتهای جهان خواست تا این نامه را به عنوان الگوی خط مشی حکومتهای خویش مد نظر قرار دهند .
در کنفرانس توسعه بشری سازمان متحد در سال ۲۰۰۲ شش سخن از علی (ع) درباره اهمیت دانش و برقراری حکو مت اید ه آل به عنوان شعارهای این کنفرانس برگزیده شد.

امام کاظم علیه السلام در حدیثی می فرمایند:

هر کس گرفتار چیزی است که غمگینش می سازد یا ناخوشایندی که ناراحتش می کند، اگر سر به آسمان بلند کند و سه بار بسم اللّه الرحمن الرحیم بگوید، بی تردید،خداوند، گره از کارش خواهد گشود و غمش را برطرف خواهد کرد.

مکارم الاخلاق،ص347


رسول گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: 

به هر کس، راستگویی در گفتار، انصاف در رفتار، نیکی به والدین و صله رحم الهام شود، اجلش به تأخیر می‌افتد، روزیش زیاد می‌گردد، از عقلش بهره‌مند می‌شود و هنگام سئوال [مأموران الهی] پاسخ لازم به او تلقین می‌گردد."اعلام الدین، صفحه 265


توپ را در دستش گرفت
 آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر.

ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین
گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت.

درفضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها
رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه.

او مشغول نماز شد. همانجا داخل
حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند.
جماعتی شد در حیاط. همه به او اقتدا کردیم.


گالیله نخستین کسی بود که دریافت نور ماه حاصل انعکاس نور خورشید است و این نور از خودش نیست

ولی قرآن هزارسال قبل از گالیله به اینکه خورشید صاحب نور وماه فقط بازتاب دهنده نور است اشاره کرده بود!

وَ الشَّمْس وَ ضُحَاهَا – وَ الْقَّمَرِ إذا تَلَاها – وَ النَّهَارِ إذا جَلاهَا – وَ اللیْل إذا یَغْشَاهَا

«سوگند به خورشید و پرتو آن و به ماه وقتی که آن‌را بازتاب می‌دهد و به روز وقتی که آن‌ را متجلی می‌کند و به شب وقتی که آن‌ را می‌پوشاند»


به زمین و زمان بدهکاریم
هم به این، هم به آن بدهکاریم

به رضا قهوه‌چی که ریزد چای
دو عدد استکان بدهکاریم

به علی ساربان که معروف است
شتر کاروان بدهکاریم

شاخی از شاخهای دیو سفید
به یل سیستان بدهکاریم

مثل فرخ‌لقا که دارد خال
به امیرارسلان بدهکاریم

نیست ما را ستارهای، ای دوست
که به هفت آسمان بدهکاریم

مبلغی هم به بانک کارگران
شعبه طالقان بدهکاریم

این دوتا دیگ را و قالی را
به فلان و فلان بدهکاریم

دو عدد برگ خشک و خالی هم
ما به فصل خزان بدهکاریم

هم به تبریز و مشهد و اهواز
هم قم و اصفهان بدهکاریم!

به مجلات هفتگی، چندین
مطلب و داستان بدهکاریم

قلک بچه‌ها به یغما رفت
ما به این کودکان بدهکاریم

مبلغی هم کرایه خانه به این
موجر بدزبان بدهکاریم


فرمود: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گشاده رو و خوش اخلاق و نرمخو بود و نه خشن و زمخت و نه، فریاد می کشید و ناسزا می گفت و نه عیب جویی می کرد و نه بسیار شوخی می کرد.
خود را از آن چه دوست نمی داشت، به غفلت می زد و دیگران را نه از آن نومید می ساخت و نه بدان ترغیب می کرد.
سه چیز را از خود دور کرده بود: لجاجت، پرگویی و بیهودگی و سه چیز را از مردم کنار نهاده بود: هیچ کس را، نه می نکوهید و نه عیب می کرد و در پی جستن زشتیهای او نبود، وسخنی نمی گفت، مگر در آن چه امید ثوابش را می بُرد. هرگاه سخن می گفت، همنشینانش خاموشی می گزیدند تا آن جا که گویی، پرنده بر سر ایشان نشسته است و هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله سکوت می کرد، آنها سخن می گفتند و در خدمت حضرت صلی الله علیه و آله کشمکش نمی کردند.
اگر کسی سخن می گفت، به او گوش می دادند تا از سخن گفتن آسوده شود. سخن آنها نزدحضرت صلی الله علیه و آله ، همان سخن نخستین نفر مجلس بود. از آن چه می خندیدند، او هم می خندید و از آن چه تعجّب می کردند، حضرت صلی الله علیه و آله هم تعجّب می کرد.
حضرت صلی الله علیه و آله بر خشک و زمخت سخن گفتن شخص غریب و تقاضای او صبر می کرد، تا آن که اصحابش آنها را گرد می آوردند و می فرمود: هرگاه کسی را دیدید که حاجتی می طلبد، او را یاری رسانید.
حضرت صلی الله علیه و آله ، ستایش را از کسی جز از مسلمان حقیقی نمی پذیرفت، و سخن کسی را قطع نمی کرد، تا آن که از حد می گذراند، پس با نهی یا برخاستن، کلام او را قطع می کرد.



 


حکایت

دو درویش در راهی با هم می‌رفتند. یکی بی‌پول بود و دیگری پنج دینار داشت.
درویش بی‌پول، بی‌باک می‌رفت و به هر جایی که می‌رسیدند، چه ایمن بود و چه ناامن، به آسودگی می‌خوابید و به چیزی نمی‌اندیشید. اما دیگری مدام در بیم و هراس بود که مبادا پنج دینار را از کف بدهد.

بر چاهی رسیدند که جای ان و راهن بود.
اولی بی‌پروا دست و روی خود را شست
و زیر سایه‌ی درختی آرمید. در همین حین متوجه شد که دوستش با خود چه کنم چه کنم می‌کند!
برخاست و از او پرسید: این چندین چه کنم برای چیست؟
گفت: ای جوانمرد! با من پنج دینار است
و اینجا ناامن است و من جرات خفتن ندارم.
مرد گفت: این پنج دینار را به من دِه
تا چاره‌ی تو کنم.
پس پنج دینار را از وی گرفت و در چاه انداخت و گفت: رَستی از چه کنم چه کنم! ایمن بنشین، ایمن بخسب، و ایمن برو، که آدم فقیر، دژی‌ست که نمی‌توان فتحش کرد.

قابوسنامه


دیو را با خانه ی انسیّه الحورا چه کار؟

دود را با چشم خورشید جهان آرا چه کار؟

دشمن و بیت و لایت، هیزم و باغ بهشت

شعله ی آتش تو را با صورت زهرا چه کار؟

تازیانه شرم کن این دست، دست فاطمه است

ای فشار در تو را با عصمت کبرا چه کار؟

مرد کو، تا آورد دستی برون از آستین

این همه نامرد را با یک زن تنها چه کار؟

بوستانِ وحی و شیطان روبه و شیر خدا

ریسمان ظلم را با بازوی مولا چه کار؟

بیت حقّ را هیچکس نگشوده با ضرب لگد

درد را با پهلوی انسیّة الحورا چه کار؟

فاطمه پشت در آمد گفت با آن سنگ دل

ما عزا داریم ای ظالم تو را با ما چه کار؟

ای مغیره بشکند دستت که کوثر را زدی

هیچ دانی ضرب دستت کرد با زهرا چه کار؟

مجتبی می گفت وا اُمّا خدا داند که می کرد

با دل شیر حقّ آن فریاد وا اُمّا چه کار؟

ای که انکار شهادت می کنی از فاطمه

هیچ دانی با تو ذات حقّ کند فردا چه کار؟

کاش بودی کاش بودی می دیدی غلاف تیغ را

کرد با بازوی تنها عصمت یکتا چه کار؟

«میثم» از خون جگر بنویس در دیوان خود

ساکنان نار را با جنّت اعلی چه کار؟


به گزارش جماران؛ متن نامه امام به برادر بزرگشان آقای پسندیده بدین شرح است:

بسمه تعالی

برادر بزرگوارم، قربانت شوم

شما را به خدای متعال قسم می ‌دهم به حرفهای دکتر ترتیب اثر دهید. چرا موجب نگرانی همه می ‌شوید؟ خداوند لازم نموده است که در مواقع احتمال ضرر، انسان از آنچه موجب است اجتناب کند، اگر چه ترک حج و صوم و صلوة باشد.

شما می‌ خواهید موافق حکم خدا عمل کنید، کاری نکنید که خداوند نعوذباللّه‌ از شما ناراضی باشد. این احتیاطات شما برخلاف شرع است و لازم است از آن اجتناب فرمایید. والسلام .65/1/13 

روح اللّه‌ ال الخمینی

صحیفه امام، ج 20، ص



در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا بخورد
همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد  و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید.
صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری.
او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!

همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را مهلک تر میکرد.
روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!

❣️این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماست. کرونا یا هر بیماری دیگری مادامیکه روحیه ی ما شاداب و سرزنده باشد قوی نیست. خیلی ها مغلوب استرس و نگرانی میشوند تا خود بیماری.لطفا خبرهای بد را نشر ندهیم و تلاشمان فقط آگاهی دادن در مورد پیشگیری و درمان باشد.


 

حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی توصیه هایی معنوی برای دفع بیماری کرونا به مردم کردند.

جمعی از مومنین از حضرت آیت الله العظمی وحیدخراسانی خواستند تا جهت دفع بیماری و نگرانی، توصیه‌ای بفرمایند.ایشان بیان کردند: ضمن رعایت دستورات پزشکی و بهداشتی، هر روز دست خود را روی قلبتان بگذارید و هفت مرتبه سوره حمد را قرائت کنید و نیز هر روز صبح و شب هفت مرتبه آیت الکرسی را تا «وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ» قرائت نمایید.


تقدیم به روح بلند استاد سیدهادی خسروشاهی(ره)

خسرو فقه و دیانت

ای دریغا رفت ماه از آسمان

کوچ کرد از باغ و گلشن باغبان

چهره پوشانید ناگه آفتاب

شد نهان در خاک بحر بیکران

خسرو فقه و دیانت خرگه از

خاکدان برچید و شد خلدآشیان

هادی ره بود در طی طریق

اهل معنا را بزرگ کاروان

در مسیر اتحاد مسلمین

با جمال الدین[1] همی همداستان

مرسل اسلام در دربار پاپ[2]

مصلح فرزانه و نیکوبیان

خانه اش را در به روی خلق باز

با همه مانند بابا مهربان

یار صدیق امام و رهبری

مایه دلگرمی رزمندگان

صاحب آثار نغز و ماندگار

عشق و ایمان و ادب را ترجمان

آری افسوس آن فقیه پرتلاش

بار بربست و برفت از بینمان.

کنگاور،بیژن شهرامی

 

[1] - سید جمال الدین اسدآبادی

[2] - استاد مدتی سفیر جمهوری اسلامی در واتیکان بودند.


 

درویشی تنگدست، به در خانه توانگری رفت و گفت: شنیده‌ام مالی در راه خدا نذر کرده‌ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم. خواجه گفت: من نذر کوران کرده‌ام، تو کور نیستی. پس درویش تاملی کرد و گفت: ای خواجه، کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته، به در خانه چون تو، گدائی آمده‌ام. این را بگفت و روانه شد. خواجه متأثر گشته، از دنبال وی شتافت و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد، قبول نکرد…


در ستایش حضرت موسی بن جعفر(ع)
ای مرد خدا،شمیم باران داری
در ملک وجود خود گلستان داری
کوچه شود از یمن عبورت خوشبو
همراه خودت فصل بهاران داری
دو و بر تو پرنده ها می چرخند
مانند همیشه ای سخی نان داری
پیداست تو را به چهره نور ملکوت
در سینه خود کتاب قرآن داری
گویند به تو حضرت موسی الکاظم
چون خشم فرو خوری و پنهان داری
دارند به تو توسل اصحاب خرد
و اندر حرمت همیشه مهمان داری
خرگاه تو باشد ای شهنشه،دلها
فرزند و نوه به خاک ایران داری
با ظلم و ستم ستیز کردی همه عمر
تن،خسته ز جور سجن و زندان داری
در رأفت و مهر همچو عیسایی تو
در دیده ابهت سلیمان داری
موسای کلیم اهل بیتی آقا
دل در گرو حضرت جانان داری
سروی تو و هیهات ز سر خم کردن
با حضرت دوست عهد و پیمان داری.
بیژن شهرامی


 

در رثای آیت الله بطحایی(ره)

 

از مجمع علم فقه پیری کم شد

از پهنه عقل و عشق میری کم شد

مردی که به چهره داشت نور تقوی

از جبهه اتقیا امیری کم شد

اندر ره نشر دین بسی کرد تلاش

از مذهب جعفری سفیری کم شد

پروده به دامنش بسی دانشجو

از حوزه علمیه هژیری کم شد

اهل عمل و مؤلفی ژرف نگر

از مجلس خبرگان کبیری کم شد

بر کرسی درس گفته قال الصادق(ع)

از جمع معلمان دبیری کم شد

از هجر غریبانه او چشمان خیس

از جرگه صالحان شهیری کم شد.

بیژن شهرامی

26اسفند98


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Brono یهویی اجاق گاز مهیارگاز طرح پرسش مهر تکین مال Frank از کجا بنر سفارش بدیم و قیمت در بیاریم؟ جزوه پیرایش مردانه درجه 1 طراحی سایت تهران به همراه اراک کاملا حرفه ای